جدول جو
جدول جو

معنی تخم گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

تخم گذاشتن(سَ دَ)
تخم گذاری. بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار. رجوع به تخم گذار و تخم گذاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گام گذاشتن
تصویر گام گذاشتن
قدم گذاشتن، گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گِ رِ تَ)
مجلس تعزیت برای کسی برپاداشتن. برای مصیبت کسی مجلس گرفتن. مجلس ترحیم گذاشتن. مجلس یادبود برای مرده برپا نمودن. مجلس پرسه برای درگذشته ای برپا نمودن
لغت نامه دهخدا
(دی دَ)
مردن. درگذشتن. سقوط کردن از سلطنت:
جوزا گریست خون که عطاردببست نطق
عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
گام نهادن پا نهادن پیش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
Crown
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
Step
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
Name
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nommer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
faire un pas
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
couronner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
сделать шаг
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
加冕
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
dar um passo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
dar un paso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
coronar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
incoronare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benennen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
coroar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benoemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
називати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nombrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
робити крок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
koronować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
называть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
коронувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
stawiać krok
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
короновать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاج گذاشتن
تصویر تاج گذاشتن
krönen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
einen Schritt machen
دیکشنری فارسی به آلمانی